یه چندی نوشته مینویسم ایسته کن توجه کن شاید خواستی کتابی رو که پر از این چیزهاست و خودم نوشتم و بخری و واستون بفرستم.
اول مهم نیست عاشق باشی یا معشوق .اخرش تنهای.شک داری از سالمندان تو اسایشگاه بپرس.
..
خنده بر هر درد بیدرمان دواست به جز درد تنهایییییی.
.
..
.
عشق با اون طب سوزندش اخرش سر تعظیم در مقابل تنهای فرو میاورد.
.
. از فرط تنهایی دست نیاز به سوی تن های دراز میکنم که تنهان
.
. یه سریها برای فرار از تنهایی ازدواج میکنند یه سری دماغشون و عمل میکنند.(مثل یه معتاد که برای تامین موادش دست به هر کاری میزنه).
.
.خیلی چیزا ی دیگه حسش نیست بنویسم
:: بازدید از این مطلب : 165
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1